گزارش هیدی علیزاده از غار ترنگ
غار آهکی ترنگ در نوع خود بی نظیر ودارای مناظر وجلوه های طبیعی بسیار زیبا و پدیده های شگفت انگیز است. دهانه غار حدود 6 متراست و در ارتفاع تقریبا 3000متری از سطح دریا واقع شده است . طول مسیر پیموده شده غار تقریبا 500 متر است و عرض راهروهای و تالار های غار بین 1 متر تا 15 متر متغیر است . در انتهاي غار، حوضچه آب غار طرنگ وجود دارد. سرپرست برنامه: علیرضا جواندل، تعداد نفرات شرکت کننده:10 نفر
وسیله نقلیه: پراید ون کاروان
در ساعت20/5دقيقه صبح مورخ 16/12/87 حرکت کرده وساعت 10/7صبح به خبر رسیدیم.زماني كه به دو راهي خبر رسيديم راه را مستقيم ادامه داده وبه دو راهي ديگري رسيديم كه تابلوي امامزاده سيد احمد در مسير مستقيم آن نصب شده بودوما همين مسير را انتخاب كرده وپس از گذشتن از جنگل هاي انبوه الوك كه دو طرف جاده را سراسر پوشانده وكوههاي بلند وزيبايي كه ما را مجذوب خود كرده بود و بعد از گذر از روستاي شاديان وچند روستاي ديگر كه در كمر كش كوه قرار داشتند وعبور از جاده اي خاكي كه كارگران مشغول كار جهت احداث سيل بند وآب نما بودند سرانجام پس از چهار ساعت به روستاي مصفاي طرنگ رسيديم كه آسوده خاطر در پاي كوه طرنگ تن به آفتاب داغ داده بود.از ماشین پياده شده كوله ها را بسته وبند كفش ها را محكم نموده وپس از حدود نيم ساعت پياده روي وپيمودن شيبي تند به دهانه غار رسيديم.با كمي دقت از كنار روستا هم ميشد دهانه غار را كه بصورت خط كوچك سياهي در دامنه كوه ديده ميشد را مشاهده كرد.پيش از ما گروهي دختر وپسر در كنار درختي كه در دهانه غار قرار داشت ومدعي بودند كه غار نورديشان به پايان رسيده مشغول استراحت بودند.به محض رسيدن به دهانه غار جهت دريافت انرژي لازم بساط صبحانه را آماده وسپس مهياي ورود به غار شديم.لازم به تذكر است كه در زمان بالا امدن سر بالايي شخصي كه ادعا مي كرد كار تبليغاتي انجام مي دهد از تعداد زياد افراد گروه وانسجام آنان به هيجان آمده وبا كسب اجازه از سرگروه ، شروع به فيلمبرداري كرد!
دوستان هد لامپ-كلاه ايمني ودستكش هاي خودر ا پوشيده وبا راهنمايي دوستان با تجربه يكي يكي وارد غار شديم.بلنداي دهانه غار حدود دو متروتاريكي مطلق در سراسر آن حكمفرما بود.تعدادي ازدوستان پس ازمسافت كوتاهي از همراهي گروه امتناع كرده وبرگشتند.درون سوراخ هاي غار جابجا ته مانده هاي شمع هايي كه ديگران روشن كرده بودند به چشم مي خورد.ورودكساني كه براي اولين بار وارد غار مي شدند بسيار مهيج وتماشايي بود.تاريكي مطلق كه بدون روشنايي چيزي احساس نمي شدو سرودستي كه بواسطه ورودي هاي تنگ غار گهگاه در حين حركت به در وديوار مي خورد همگي برايم بنوعي تازگي دلهره آوري داشت.افراد زبده در اول-ميانه وانتهاي صف ايستاده وآنها را راهنمايي مي كردند ومنم به صلاحدید سرپرست برنامه میانه صف ایستاده بودم سنگهاي غار از نوع آتشفشاني وداراي راهروهاي تنگ وفقط قابل عبور براي يك نفر بود.پس از طي مسافتي كه همراه با بوي فضله خفاش واحساس هوايي نمدار بودبه دهانه چاه مانندي با شيب نود درجه رسيديم كه بايستي با احتياط تمام جاي پايي پيدا كرد.پس ازفرود از اين دهانه تنگ وطي نمودن مقداري مسافت به دهليز خطرناكي به نام “شكم پاره ” رسيديم.راهرويي تنگ وكوتاه كه در كف از ميانه دو نيم شده وشكاف خورده بود با سقفي بسيار كوتاه كه مي بايد دولا دولا يك پا را به قسمت چپ دهانه وپاي ديگر را به سمت راست آن گذاشته وآهسته ومحتاط رد مي شديم! پس از رسيدن به انتهاي اين دهليز خطرناك تالاري در زير آن قرار داشت كه مي بايد با نردباني كه انتهاي آن در هوا معلق بود وپله هاي فلزي با فاصله حدود شصت سانتي مترداشت به پايين مي رفتيم كه اين تجربه ترسناك براي كساني كه پاهاي كوتاهي داشتند بسيار شاق وخسته كننده بودوكوچكترين بي احتياطي وترس از فرود كار را مشكل ساز مي كرد. تجربه تلخ وشيريني بود كه هرگز از ياد نخواهم برد.!
در انتهاي نردبان تخته سنگي قرار داشت كه بايد پا را بر آن گذاشته و كف تالار را احساس مي كرديم وبي احتياطي در اين كار ما را به قعر چاهي كه در كنار ان قرار داشت مي كشاند!در سمت چپ اين تالارراهرويي قرار داشت كه به بن بست منتهي مي شدوبايستي به سمت راست حركت را ادامه مي داديم.فضاي اين مسير بازترو سقف آن بلند بود و براحتي مي شد عبور كردواز نقش ونگارهايي كه از تشكيل استالاگميت ها واستالا كتيت ها بوجود آمده بود لذت برد.
در گوشه اي ازتالار واقع در بلندايي كه بصورت طاقچه اي بود ستون بسيار زيبايي ازاستالاكميت سقف و كف را بهم دوخته بودومتاسفانه توسط فرد يا افراد نا آگاهي از ميانه شكسته وحسرت تماشاي قامت آن بر دل همگي ما ماند! از اين بي دقتي ها ونا آگاهي ها در جاي جاي ديوارهاي پر از نقش غار ديده ميشد.وقتيكه تمامي گروه ازنردبان به پايين هدايت شدند به سمت پيكاني كه با رنگ توسط غار نوردان براي راهنمايي روي ديوار كشيده شده ومسير را مشخص مي كرد خود را از دهانه چاه مانندي كه ارتفاع زيادي نداشت به پايين مي انداختيم كه صداي گرومب گرومب خفه حاصله از پريدن و بر خورد با كف غار در فضاي نمور غار مي پيچيدو گرد وخاك به هوا بلند مي كرد.هواي درون غار معتدل وقابل تحمل بود. خفاش هاي خوابيده در لابلاي سوراخ هاي غارهيچ عكس العملي از خود نشان نمي دادند گويا درطي ساليان دراز بوجود غار نوردان ونجواهاي آنان عادت كرده بودند.
عبور از اين مسير را ادامه داده وبا دنبال كردن نور متصاعد از هد لامپها كه به اطراف مي چرخيد ومسير را نمايان مي ساخت به جلو مي رفتيم.مجددا به دهانه تنگ ديگري رسيديم كه به اندازه عبور تنه يك انسان فضا داشت ومي بايست با استفاده از طناب وسيمهايي كه ثابت گذاري شده بود بصورت انفرادي به پايين مي رفتيم ودر كنار آن چاهي كه عبوس وعميق بود وبه بن بست مي رسيد خيره به ما نگاه مي كرد.اينجا وجود انرژي وتوان غار نورد حرف اول را ميزد. پس ازگذر از اين گذرگاه چاه مانند وآذرين باز مسيري راحت وپيچ در پيچ را ادامه داده وبه مسير ديگري مي رسيديم كه آن نيز توسط سيم وطناب ثابت گذاري شده بودوبايستي با احتياط ونهايت دقت ازآن به پايين مي رفتيم.فريادهاي كوتاه وبلندونجواهاي مبتديان اگر چه بر خلاف اصول غار نوردي بودولي ترسان ولرزان فضاي غار را پر كرده بود!گذشتن از اين گذرگاه پراز مخاطره ما را به دهليزي رساند كه بايستي بصورت دراز كش و از بغل خوابيده و آرام خود را به انتهاي غار مي كشانديم…
يكباره احساس كردم كه بايستي بلند شده وبا احتياط كامل مواظب باشم كه سرازيري ته چاه را ليز نخورده و درون حوضچه آب نيفتم !همين كار را كردم .شانه ام با گوشه اي از غار بر خورد كرد .صداي فرياد بچه ها كه متعجبانه از ديدن آب چهار ذوقي شده بودند مرا واداشت كه نور هد لامپم را به كف غار تنظيم كرده و به دنبال آب بگردم .بالاخره در زير نور سفيد ومهتاب گونه هد لامپ آب بس زلال وگوارايي را ديدم كه حدود دو متري عمق داشت واز حوضچه اي به حوضچه اي ديگر مي ريخت ودر زير سنگهاي آذرين كف غار گم مي شدوگويا در كنار درخت كهنسال روستاي طرنگ سر در ميآورد وخنكاي خود را به دوستدارانش مي چشاند. ا زشدت هيجان وبراي خوردن از آن آب گوارا چنان سر از پا نشناختم كه هل خوردم وپوتينهايم تماما در اب فرو رفت!پس از نوشيدن از آن مائده بهشتي وپاشيدن آن بر سر وصورت وگرفتن چند عكس يادگاري همگي به همراه يك سرپرست كار آزموده عزم باز گشت نموديم.وآن مسيرهاي هيجان آور را مجددا تجربه كرديم خصوصا آن پله هاي معلق در هواكه بواسطه فاصله زياد بين آنها كه پاها بزور بر روي آن قرار مي گرفت بساط مزاح را براي بچه ها وترس را براي افرادي
كه پاهاي كوتاهي داشتند فراهم كرده بود وخلاصه اينكه درپايان كار اين نردبان تمامي انرژي ما را از ما گرفت! وقتي به بيرون از غار آمدم چشمهايم از آن همه نور پرشد.نور خورشيد آنچنان زننده وتند بود كه لحظه اي چشمهايم را بستم تا به نور بيرون عادت كنم.واينجا پايان تجربه اي بود لذت آور وهراس انگيز!سفري در 350 متر طول و120متر در اعماق زمين.