قله های چکش و مالوو – غار سهولان (چهکووچ و مالوو – ئهشکهوتی سههولان)
روز 5شنبه مورخ 9 مهر ماه 1388 ساعت 16 مقابل دفتر کانون واقع در خیابان حافظ، 15 نفر از اعضای کانون جهت شرکت در برنامه دو روزه قله چکش و مالووک به غار سهولان گرد هم آمدند. برابر برنامهریزی انجام شده به سرپرستی آقای شهاب فاضلی ساعت 16 با مینیبوس آقای حسین عزیزی عازم منطقه قزلجه شدیم.
از سهراهی برهان واقع در کیلومتر 7 جاده اصلی مهاباد به میاندوآب به سمت شرق و شهر بوکان حرکت میکنیم. در 25 کیلومتری جاده برهان به سمت راست وارد جاده خاکی روستای قزلجه شده بعد از روستای درمان حدود 10 کیلومتر از جاده خاکی را طی کرده قیل از رسیدن به قزلجه پائین توقف میکنیم.
ساعت 17:30 کنار درخت بسیار زیبای سیب وحشی و زالزاک سرخ و بوتههای گل شیلان، نزدیک جاده و در دامنه قله مالووک چادر میزنیم. کمی پایینتر چاهی پر آب قرار دارد که آبشخور دام روستائیان را سیرآب میکند و قرار است امشب چاییمان را از آن آب سرد چاه دم کنیم. برابر اعلام قبلی قرار بود تیمی از هیات کوهنوردی بوکان صبح روز جمعه در همان محل به ما بپوندد، به همین دلیل نزدیک جاده و در محلی قابل دید،محل برپایی چادرها را مشخص کردیم و از رفتن به دره “کانیرهش” کنار چشمه زیبا خودداری کردیم. کمی بعد از برپایی چادرها و آتش و تهیه ذغال از هیزمها جهت روشن کردن سماور ذخالی، هوا تاریک شد و بلافاصله ماه با شعاع نقرهگون خود پرده مهتاب را بر سرمان کشید. آبگوشت کاک شهاب روی آتش و در دیگ سیاه بارگذاشته شد و ما هم به دنبال هیزمی که میبایست تا صبح آتش را روشن نگهدارد روان شدیم. ساعت 20 شام دور هم صرف شد و بارها چایی سماور زغالی دم شد.
هوا بسیار سرد نبود و کنار آتش و گرم صحبت دوستان یکی از زیباترین شبمانیهای بیاد ماندنی کانون رقم خورد. من ساعت 24 در چادر مشترک با آقای حسن سینا و در کیسه خواب قرضی از کیان خوابیدم. بقیه دوستان تا پاسی از بامداد دور آتش بیدار بودند و گفتگو ادامه داشت. آقای سینا گویا از خوروپف من و سرما ساعت 3 صبح بیدار شده تا بیدار باش ساعت 6 صبح را کنار آتش گرم منتظر بیدار شدن ما بود.. ساعت 6 بیدار باش را من اعلام کردم. دوباره سماور ذغالی چایی صبحانه را آماده کرد. منتظر دوستان کوهنورد بوکانی شدیم ساعت 8:30 شد دیگر داشت دیر میشد که مجبور شدیم حرکت کنیم. در این محل موبایل خط نمیداد. با حرکت پلکانی در شیب بسیار تند دامنه مالووک در حالی که آقای ابراهیم خاتمی سرقدم بود، ساعت 10 صبح به قله رسیدیم. در طول راه صدها هزار کفشدوزک روی بوتهها و سنگها نظر ما را جلب کرد. قله مالووک و در سمت شرقی آن قله چکش بلند ترین ارتفاع منطقه است. از اینجا صدها کیلومتر آنطرفتر را میتوان دید. یعنی رفیعترین قله منطقه مهاباد (میدان استر3500متر) رشته کوه لند شیخان، قلاتیشا، سپیریز و در دورتر در مرز ایران و عراق کوههای سرافراز قندیل(4500متر) آخرین بلندای افق است. و در شمال کوه سلطان و در شرق رفیع سرفراز ترغه که از جهت زیبا ترین زاویه دید ترغه با دیوارهی بیش از 400 متری آن فریبنده است. کمی پایین تر از قله ساعت 10:30 ستون منظم کوهنوردان بوکان از سمت روستای قمطره به ما رسیدند. دوستون در کنار هم به احترام همدیگر با هم دست دوستی دادند و چند عکسی به یادگاری گرفتیم. کوهنوردان بوکان به سرپرستی آقای اسماعیل فرامرزی جهت صعود به قله راه خود را ادامه دادند و قرار شد در باغی کنار روستای سهولان ناهار را در کنار همدیگر باشیم. کمی پایین تر بعد از جدا شدن از دوستان در مسیر مالرو پای راستم به شدت پیچ خورد و این باعث شد 15 دقیقه توقف کنیم. دوست بسیار خوب و زحمتکش کانون آقای فرهاد حسنخالی یار فداکار کانون آقای شهاب فاضلی (سپرست برنامه)و دیگر یاران خوب تیم آقای جمال یوسفی و خانمها سحر و سوسانا فورا دست به کار شدند که از این بابت از این عزیزان بسیار سپاسگزارم. کاک جمال علاوه بر کوله سنگین خود کولهپشتی من را هم روی شانههایش گذاشت و کاک فرهاد سرقدم شد تا با حرکتی بسیار کند به پایین قله و کنار چشمه رسیدیم. اینجا دیگر پمادهای سحری و ماساز خوب کاک فرهاد و کاک شهاب چاره ساز شد و کمکم درد شدید پای راستم را فراموش کردم. از تنها چشمه مسیر آبی زلال و گوارا جاری است که در این روزهای پاییزی نوشیدن از آن در ادامه راهی دشوار بسیار فرح بخش است. هوا گرمتر شده ولی در طول مسیر باد بسیار خنکی میوزد.ساعت 14:30 بعد از بیش از 4 ساعت کوهپیمائی و 4 صعود و فرود و گذشتناز چند دره به باغ سیبی در مسیر روستای سهولان میرسیم. ناهار زیر سایه درخت بید و کنار چشمه گوارایی که به استخر باغ میریزد صرف شد. باز هم کوهنوردان بوکان به ما ملحق نشدند.ساعت 17 به طرف روستا حرکت کردیم و از مسیر کونه کوتر (ورودی کبوتر) مسیر غیر آبی غار وارد غار شدیم و در تالار اصلی و انتهای مسیر آبی چند عکسی گرفتیم. ساعت 18 کاک حسین با مینیبوس خود منتظر ما بود و از مسیر جاده آسفالته غار به روستای عیسیکند و سپس از جاده برهان به مهاباد بازگشتیم. هوا تاریک شده بود که کاک حسین زحمت کشید و اکثر اعضای تیم را جلوی درب منزلشان پیاده کرد. بعد از پیاده شدن من و کاک شهاب و کاک هیمن، آقای جمال یوسفی آخرین نفر بود که با کاک حسین خداحافظی کرد.