مانند همیشه محل تجمع جهت حضور در برنامه ساعت ۵:۳۰صبح جمعه ۳ تیر ماه ۱۳۹۰دفتر کانون بود.
ساعت ۵ پیاده به طرف کانون حرکت کردیم. هوا بسیار خنک و لذت بخش بود و به جز ما و دیگر کوهنوردانی که هرکدام عازم همراهی همنوردانشان بودند کسی در خیابان دیده نمی شد. و باز هم برابر معمول با بیش از یکربع ساعت تاخیر حرکت کردیم. تعداد همنوردان و اعضای خانواده همراهشان ۴۲ نفر بود. به وسیله ۲دستگاه مینی بوس و دو خودرو جیپ و پاژن به طرف مقصد که روستای “قروچاوی” بود حرکت کردیم. از جاده مهاباد – پسوه – پیرانشهر تا شهرک پسوه حدود ۴۰کیلومتر جاده پرپیچ و خم کوهستانی با آسفالت نامناسب و یک گردنه بلند به نام “میدان بلک” وجود دارد. در پسوه به طرف جنوب از راه روستائی که تازگی آسفالت شده و بسیار مناسب تر از جاده اصلی است به طرف روستای کیله سیپان (محل داستان معروف و فلکلور عاشقانه کردی خج و سیامند) و گرده بن رفته و از سه راهی دایه شیخه (از اینجا ۳ کیلومتر خاکی) به مقصمان روستای “قروچاوی” میرویم. ساعت ۸صبح از مینی بوسها پیاده شده و باز گذشتن از کوچه های روستا به اول جاده ییلاقی میرسیم که تا انتهای آن در شیبی کم به چند گوسفند سرا (ههوار) میرسد از چند نهر آب میگذریم و کنار چشمهای گوارا در هوائی ابری و خنک جائی که دیگر درختی نیست، صبحانه صرف میشود. کنار چادر ههوارچیان (صاحبان گله) که در صبح و بعداز ظهر هنگامی که مردان چوپان ( شوان ) گله را به چرا میبرند با کودکان تنها می مانند چادری برپا کرده چند نفری تا بازگشتمان از قله همان جا میمانند. ساعت ۱۰تیم شامل ۳۵ نفر از مسیر مالرو و از میان بوته های سبز بلند با شیبی که کمکم تندتر میشود با عبور از دو گوسفند سرا و ۳ چشمه مسیر به شیبی بسیار تند میرسد. پس از چند استراحت کوتاه ساعت ۱۲:۳۰به خط الراس زیر قله میرسیم. بعد از گرفتن عکس دسته جمعی و کمی استراحت تیم به دو گروه تقسیم شده ۱۰ نفر از شیب بسیار تند به طرف کانی زرد رفته تا بعد از ناهار در مسیر برگشت از روستای بابکرآباد عبور کرده به لک بن و گلو برسند. و گروه دوم بعد از باز گشت از قله به محل کمپ برگردند. در بازگشت چادر را جمع کرده جهت صرف ناهار به باغی در نزدیکی روستا بازگشته پس از صرف ناهار در ساعت 16:30 و استراحت در هوای خنک زیر سایه درختان در حدود ساعت ۱۸ به طرف روستا راه افتاده مینی بوسها منتظرمان بودند. در راه بازگشت خوردو پاژن به گلوی لک بن رفته تا دوستان گروه اول را بازگرداند و ما نتظرشان میشویم. فکرش را بکنید در آن کوهستان ناگهان موتورسوار بستنی فروش از راه برسد و کانون همنوردان را به یک بستنی سرد مهمان کند تا دیگر دوستان برسند. از مسیر جاده پسوه به مهاباد پس از گذشتن از کنار دریاچه زیبای سد مهاباد ساعت ۲۱ به شهر رسیدم سلامت و خوشحال از همراهی با همنوردانی مهربان و بزرگوار.