کوه نوردی, گزارشات صعود

گزارش صعود به ماناسلو سال 88

گزارش صعود به ماناسلو

( مهدی عمیدی )

 

ماناسلو
نام کوه: ماناسلو، کوتانگ
ارتفاع: 8163 متر
موقعيت: گورخا هیمال، نپال
بهترین زمان صعود:آوریل و می، سپتامبر و اکتبر
اولین صعود: 1956 هیئت اعزامی کشور ژاپن

سرانجام با موافقت همکارانم و با علم به داشتن توانمنديهای موجود در شرکت سرزمين خورشيد اقدامات صعود به قله چوآيو انجام شد. ولی به دليل مشکلات ايجاد شده در زمينه اخذ ويزای تبت در آخرين لحظات متاًسفانه صعود به اين قله لغو شد و بلافاصله اقدامات صعود به قله هشت هزارمتری ديگری به نام ماناسلو در نپال با ارتفاع 8163 متر و  با همکاری شرکت تامسرکو آغاز شد.

بعد از بررسی مسائل مالی که همواره و در همه برنامه های کوهنوردی حرف اول را می زند به سرعت تهيه و بسته بندی مواد غذايی و متعاقباً ارسال بارها به کاتماندو انجام شد و به اين ترتيب به همراه 3 کوهنورد ديگر به نامهای طاهر پهنايی از مهاباد( فاتح قله موستاق آتا) و آرمان حداد از رشت (فاتح قله لنين ) و علی مهديار از نوشهر (فاتح قله مراپيک)  و خود که سرپرست برنامه بودم، در قالب يک تيم بين المللی و با هدف صعود به قله ماناسلو روز دوشنبه مورخه 10/10/87 به کاتماندو عازم شديم.

در آنجا اقدامات اوليه برای اخذ مجوزها و رفتن به منطقه انجام شد و سپس خريد وسايل شخصی و تجهيزات فنی اعم از پيخ يخ طناب ثابت و کپسول گاز و …

ماناسلو بلندترین کوه بخش گورخا می باشد. این کوه هشتمین قله مرتفع دنیا به شمار می رود و در 14 مایلی شرق آناپورنا 8091 متر دهمین کوه دنیا قرار دارد. نام ماناسلو نشات گرفته از زبان سانسکریت و کلمه ماناسا می باشد که می توان آن را کوه مقدس معنی کرد.وجود خط الراسی طولانی و دره ای یخ زده تشخیص این کوه را از دوردستها امکان پذیر می کند. ضمن آنکه برج قله به این کوه دورنمایی رویایی داده.اولین صعود کوه در سال 1956 توسط گروهی از کوهنوردان کشور ژاپن و از مسیر شمال شرقی صورت گرفت.در همین سال راینهولد مسنر کوهنورد تیرولی موفق شد بعنوان سومین انسانی که به دو قله 8000 متر صعود کرده ماناسلو را فتح نماید. بیش از او تنها هرمان بول و کورت دیمبرگر موفق به این امر شده بودند. اما مسنر که بعدها به عنوان نخستین کوهنورد بر تمامی 8000 متریها فائق آمد.اما دو سال بعد یعنی در 1974 اخبار بهتری از ماناسلو به گوش رسید و آن اولین صعود یک 8000 متری توسط تیمی از زنان بود و سه نفر زن ژاپنی فاتح قله که به همراه شرپایشان به قله رسیدند.تاکنون بیش از 250 کوهنورد ماناسلو را فتح کرده اند که در این راه حدود 52 تن جانشان را از دست داده اند و از این لحاظ ماناسلو ،پس از آناپورنا، نانگاپاربات،کی دو و کانچنجونگا قرار دارد. ( از نظر نسبت  صعود ها به کشته ها).  لازم به ذکر است کوهنوردان کشورمان ایران نیز در سال 1355 موفق به فتح قله ماناسلو بعنوان نخستین 8000 متری ایرانیها شدند. در این سال آقای محمد جعفر اسدی از اعضای تیم 8 نفره ایران توانست به همراه یک کوهنورد ژاپنی و یک شرپای نپالی برفراز قله بایستد. (برگرفته از سایت کوه قاف؛رضا زارعی)

سالها بود که فکر سفر به هيماليا و صعود به قلل هشت هزار متری را در سر می پروراندم چرا که تاکنون شش قله هفت هزاری خانتانگری، پوبدا،نوشاخ ، لنين ، موستاق آتا و اسپانتيک را صعود کرده ام. چندين سال در انتظار تيم خراسان رضوی و به اميد صعود به قلل گاشربروم و چوآيو ماندم ولی متاسفانه هيچ يک از آنها به دليل مسائل مالی و مشکلات فدراسيون آن وقت به اجرا در نيامد.

سرانجام در روز 14 فروردين و در ساعت 8 بامداد به همراه ماريا که  يک پزشک خانم اسپانيايی بود  و پرفسور رامان (که برای خدمات پزشکی تيم اسپانيا به منطقه آمده بود) و نيز رادک از کشور چک که در کارنامه خود صعود به هشت  قله هشت هزارمتری را داشت،با يک اتوبوس کهنه و قديمی به همراه باربرها و آشپزها به راه افتاديم.

در مسير جاده شهر پوخارا تغيير مسير داده و از يک جاده  خاکی و بسيار خراب ولی بکر و جنگلی راه خود  را ادامه داديم. ساعت14:00به شهر آروگات بازار رسيديم(ارتفاع 385 متر) همزمان با ورود ما يک تيم 5 نفره ديگر نيز از ژاپن به آنجا رسيدند.( که آنها نیز برای صعود قله ماناسلو آمده بودند)

بيرون از شهر چادر زديم. من به دلیل  خستگی فراوان، کمی تب و گلو درد پيش دکتر ماريا رفتم. آن شب باران شديدی باريدن گرفت.

روز 15 فروردين آغاز راهپيمايی ما بود. بارهايمان توسط قاطرها به راه افتاد . بعد ازظهر به محل کمپ زيبايی که مشرف به آبشار بلندی بود، در ارتفاع 815 متر رسيديم. من هنوز سرم درد می کرد وکمی تب داشتم و رادک همنورد ما نيز دندانش عفونت کرده بود. به اين ترتيب کار دکتر ماريا از همان آغاز شروع  شد.

در روز بعد 16 فروردين راهپيمائيمان را از ميان جنگل های انبوه با عبور از پلهای بلند و زيبا ادامه داديم. من کمی حالم بهتر شده بود ولی رادک خيلی از درد دندانش رنج می کشيد و می گفت که شايد برگردد… شب به محل کمپ رسيده و رادک توسط پرفسور رامان و دکتر ماريا جراحی  شد.(ارتفاع 920 متر) در آن شب کمی باران باريد.

در روز 17 فروردين در بين مسير ، به يک آبگرم طبيعی رسيديم که با دوش گرفتن در آنجا کمی خستگی مان  برطرف شد. دو روز ديگر را به راهپيمايی ادامه داديم و به محل کمپ هيانگ (1850 متر) رسيديم. آن شب باران فراوانی باريد و طاهر پهنايی به علت عدم رعايت در خوردن غذا حالش بد شد.

در روز 20 فروردين  و در حوالی ظهر در ارتفاع 3000 متر بارش برف شروع شد و در عرض مدتی خيلی کم جنگل کاملاً سپيد پوش شد. آن روز در ساعت17:00  به منطقه سامگون (آخرين روستا-ارتفاع 3500 متر) رسيديم. در آنجا متوجه شديم که چند تا از تيم ها اعم از ايتاليايی و روسی به علت بارش فراوان برف از بيس کمپ به روستا بازگشته بودند. ما نيز به ناچار به علت بارش سنگين برف  و نرفتن باربرها به کمپ اصلی دو روز را به استراحت پرداختيم.

روز 23 فروردين در ساعت 8 صبح به سمت بيس کمپ به راه افتاديم . ابتدای مسير از ميان بخش های جنگلی و سپس برروی يک يال برفی ادامه يافت. از آنجا منظره زيبای يک درياچه بزرگ يخی قابل رويت بود. همزمان با تيم ما يک تيم 4 نفره متشکل از بانوان اسپانيايی از فدراسيون کوهنوردی آن کشور نيز در راه بيس کمپ بودند. سرانجام ساعت يک به بيس کمپ در ارتفاع 4850 متر رسيديم. از تيم بین المللی ما نيز 3 نفر از اسپانيا  و 2 نفر از فرانسه در بيس کمپ حضور داشتند. در ميان آنان کارلوس پائونر از اسپانيا صعود به  9  قله هشت هزارمتری را در کارنامه خود داشت. به تدريج باربرها رسيدند و در چادرها مستقر شديم. فردای آن روز نيز استراحت کرديم و با تيم های حاضر در منطقه ( کره،آمريکا،روسيه،ايتاليا، ژاپن و فرانسه و …) آشنا شديم.

تيم ما  در ميان کليه تيم های حاضر، جوان ترين آنها بود چرا که آرمان حداد با 23 سال سن جوان ترين کوهنورد در کمپ اصلی بود و من هم جوان ترين سرپرست بودم. بارش برف در طی چند روز گذشته بسيار سنگين بود و همه را غافلگير کرده بود . در اطراف بيس کمپ پيوسته بهمن های زيادی سرازير می شد. .. ماريا پزشک تيم اسپانيا برای کار تحقيقاتی خود هر روز ضربان قلب ،فشارخون ،درصد هموگلوبين خون  و …کوهنوردان را کنترل می کرد.

 آن روز نيز طبق معمول اين فرايند انجام شد .  سپس بارهای کمپ اول و دوم تقسيم شد. و قرار شد تا نفری 5 کيلوگرم و ميگما (شرپايمان) نيز 10 کيلو بار را با خود به کمپ اول ببريم.

در روز 25 فروردين صبح زود ( برای جلوگيری از برخورد با خطر ريزش بهمن) به کمپ اول رهسپار  شديم. مسير با شيب کم به سمت بالا ولی با برف کوبی فراوان همراه بود. ساعت 13:00 به کمپ اول رسيديم. با برپا کردن چادرهايمان و بعد از يک ساعت اقامت جهت هم هوايی ، به کمپ اصلی بازگشتيم و در ساعت 5 بعدازظهر به آنجا رسيديم.

در آن روز آقای علی مهديار به علت شرايط کاری با بچه ها خداحافظی کرد و صبح روز بعد به پايين بازگشت.

روز 26 فروردين را تا ظهر استراحت کرديم و به منظور استفاده از هوای خوب ساعت 13:00 راهی کمپ اول شديم. از ساعت 15:00 بارش برف شروع شد و در ساعت 18:30   در ميان وزش باد و بارش برف و کولاک به کمپ اول رسيديم. کمی خسته بوديم  ولی در عين حال بسيار خوش روحيه و شاداب. آن شب تا صبح برف باريد و ما مجبور بوديم که دائماً چادرهايمان را تکان دهيم  ولی با این حال صبح روز بعد کليه چادرها غرق برف شده بودند و به اين ترتيب همه تيم ها  به ناچار به کمپ اصلی بازگشتند.

روز 27 فروردين کمپ اصلی خيلی شلوغ بود. طاهر کمی خسته بود و حالش خوب به نظر نمی رسيد. بارش برف مجدد از بعد از ظهر شروع شد و تا شب بعد پيوسته ادامه داشت. در چادر غذاخوری بار ديگر با  اعضاء تيم صحبت  کرديم، آنها کمی تيم ما را به سخره  گرفته بودند و گمان می کردند که تيم ما به دليل جوان بودن و نداشتن امکانات و تجهيزات مناسب صعود، حداکثر تا کمپ 2 يا 3 می تواند پيشروی کند، نه بيشتر !!!

روز 28 فروردين يک هلی کوپتر به منطقه آمد تا يک کوهنورد و بيمار ايتاليايی را که دچار گرفتگی عضلانی شده بود به پايين انتقال دهد. آن روز بعد از ظهر دوباره بارش برف شروع شد.

روز 29 فروردين، روز استراحت تيم در کمپ بود. صبح روز سی ام  فروردين همه تيم ها به سمت کمپ اصلی به راه افتادند ولی تيم ما بعد ازظهر حرکت کرد. آقای طاهر پهنايی به علت کسالت در کمپ اصلی ماند تا استراحت کند چرا که به نظر دکتر، او نياز بيشتری به استراحت داشت. ساعت 6 بعدازظهر به کمپ 1 رسيديم. آن شب، شب بسيار سردی را تا صبح به سر رسانديم.

روز 31 فروردين همزمان با حرکت تيم روس ها و شرپاها ، ما نيز به سمت کمپ 2 به راه افتاديم . تمام مسير نياز به برف کوبی فراوان داشت به طوری که يک نفر بدون کوله پشتی  برف کوبی می کرد و بقيه بالا می رفتند و طناب ثابت نيز گذاشته شد. تيم ما  نيز در برف کوبی و ثابت گذاری مسير مشارکت داشت، آرمان حداد بيشتر و من به علت فیلمبرداری کردن  کمتر … ساعت14:00به کمپ 2 در ارتفاع 6400 متر رسيديم. همه تيم ها خسته بودند و لی تيم ايتاليايی و اسپانيايی بعد از برف کوبی به سمت بالا آمدند.

با آمدن ميگما از کمپ اصلی به کمپ 2 متوجه شدم که طاهر حالش خوب شده و به کمپ  يک آمده است . ولی روز بعد ميگما به علت داشتن سردرد شديد به همراه تيم ايتاليايی به بيس کمپ بازگشت. ما کمی بالاتر رفتيم و به کمپ 2 بازگشتيم  و شب را در کمپ 2 ماندیم.  ولی روس ها، رادک و فرانسوی ها به کمپ 3 (6700  متر) صعود کردند و شب را نيز در آنجا ماندند. بعد ازظهر آن روز هوا خراب شد و آنها روز بعد در حالی که  از شکسته شدن چادرهايشان و گرفتاری در کولاک خبر می دادند، به کمپ 2 آمدند. بارش برف بسيار سنگين بود و همه تيم ها  از این بابت و از اينکه چگونه مسير خود را از کمپ 2 به کمپ 1 پيدا کنند،شوکه شده بودند. ولی به هر حال هر طور بود با هم طناب شدن مسير را پيدا کرده و با احتياط به کمپ 1 و بعد به بيس کمپ بازگشتيم ( تیم روسها زحمت بسیاری کشیدند) . آن شب نيز بارش برف تا صبح ادامه داشت.

در حاليکه روز بعد استراحت می کرديم.متوجه پيش بينی 4 روز هوای خوب  در  هفته آينده شديم. به همين دليل به ساير اعضاء تيم اطلاع  داديم که ما قصد داريم در اين مدت برای صعود به قله تلاش کنيم ولی آنها خنديدند، چرا که هنوز طاهر کمپ 2 و ما نيز کمپ 3 را لمس نکرده بوديم.(طاهر با اين روش صعود از کمپ 2 به صورت آلپی به کمپ 3 و 4 و قله باید صعود می کرد.)

سرانجام صبح روز جمعه 4/2  ارديبهشت طاهر به سمت کمپ  يک به راه افتاد و من  و آرمان نيز بعد از ظهر حرکت کرديم . شب را در کمپ اول مانديم و صبح روز بعد در ساعت 9 صبح به سمت کمپ 2 حرکت کرديم. نزديک کمپ 2  بوديم که متوجه شديم ايتاليايی ها و کارلوس اسپانيايی از ما عبور کرده و خود را زودتر به کمپ 2 رساندند. روز بعد به سمت کمپ 3 حرکت کرديم . ساير تيم ها در بالاتر از کمپ 3 در ارتفاع 7100 متر چادر زدند.

و ما هم به علت نبود جا در ارتفاع 6900 متر زير يک ديواره برفی در مسير چادر زديم. فردای آن روز صد متر بالاتر از ايتاليايی ها و کارلوس در ارتفاع 7200 متر چادر زديم که البته اين حرکت ما زياد مورد خوشايند آنها نبود. محل برپايی چادر ما در جايی قرار داشت که برای بيرون آمدن می بايست از کرامپون استفاده می کرديم. ( برپاکردن چادر در اين ارتفاع 2 ساعت زمان را با کندن برف و يخ به طور پيوسته به خود اختصاص داد و تا اينکه سرانجام محل مناسبی را در زير ديواره يخی ايجاد کرديم. )

تيم ايتاليايی به همراه  شرپاهای خود طناب های ثابت را کنترل کردند و به  چادرهايشان  بازگشتند. آنجا متوجه شديم که آنها قصد دارند ساعت 2 بامداد برای صعود به قله تلاش کنند. حال همه ما خوب بود و ساعت 7 شب خوابيديم و در ساعت يک 1 بامداد بيدار شديم. ميگما، شرپای ما به علت خستگی و گرسنگی می گفت که امروز روز قله نيست و در ضمن کپسول گاز هم ندرايم . من او را تهديد به شکایت  کردم و بعد شروع به گرم کردن آب فلاسک طاهر و آرمان کردم . در اين حين ساير تيم ها در حال صعود بودند و ريختن قطعات يخ و ضربه آنها به چادر ما بسيار  آزاردهنده  بود. آرمان و طاهر در ساعت 5/2 بامداد از چادر خارج شدند و ميگما نيز بعد از آنها، من هنوز مشغول  آب کردن برف بودم به هر حال من نيز در ساعت 5/3  چادر را ترک کردم. نورهای متعدد چراغ های پيشانی حاکی از تعداد زیادی از کوهنوردان در حال تلاش بود. من به سرعت خود را به ساير اعضاء تيم رساندم. هوا خيلی سرد بود و بدتر از آن ريزش مداوم  يخ از بالای سرمان …   بچه ها در ترافيک مسير و طناب ثابت گرفتار شده بودند. ابتدای مسير دارای شيب 50 تا 60 درجه و بعد تا 70 و 90 درجه نيز رسيد. مسير کاملاً يخ بلور و برف سفت بود. آرمان،طاهر و ميگما به طور مداوم  پشت سر هم يومار می زدند. با طلوع خورشيد هوا خيلی سرد شد. در ساعت 30/7 صبح در ارتفاع 7700 متر طاهر به علت احساس سرما در انگشتان پايش با اینکه حالش خوب بود، از صعود منصرف شد و به همراه ميگما به پايين بازگشت.  از آنجا به بعد شیب تند می شد. ما کمی بالاتر به یک جنازه برخورد کردیم که مربوط به سالهای گذشته بود.

بعد از آن به  محل کمپی  که مسطح بود و یخ بلور فراوان وجود داشت، رسیدیم. در آنجا اثر چندین چادر پاره شده از سالهای گذشته را پیدا کردیم که داخل آنها هنوز جنازه بود. کمی استراحت کردیم . از آنجا به بعد شیب تندتر می شد و مسیر کاملاً یخ سبز بلور بود.

 من زمانی که در حال یومار زدن بودم متوجه شدم که یک ایتالیایی از بالا پرت شد. و پس از حدود صدمتر سقوط به محل چادرهای پاره شده رسید و سرانجام متوقف شد،با اینکه پایین تر از من هم کسانی بودند و این صحنه را دیدند، اما کسی به سراغ او نرفت. بلافاصله از صعود منصرف شده و به سمت او به پایین رفتم. او را برگرداندم، دیدم حالش خوب است و می تواند صحبت کند. ولی بسیار از درد تمام بدنش که در اثر ضربه یخ ایجاد شده بود، شکایت می کرد. حدود پنجاه متر آن طرف تر رفتم و کرامپونش را آوردم و به او چای دادم . او می گفت که می خواهد با دو کوهنورد روسی که در حال برگشت بودند، بازگردد. در این حین دوست او رسید و از من تشکر کرد. و سپس او با  من به صعود خود ادامه داد.

در انتهای مسیر یخی بودیم که متوجه شدم بمپا (شرپای کارلوس) در حال جمع کردن طناب است.از او پرسیدم مگر طناب ثابت وجود ندارد! او گفت : نه! آنجا بود که متوجه شدم که 50 متر طناب ما هم با میگما شرپایمان به کمپ 4 بازگشته و ما نیز طناب نداریم. به ارتفاع 8000 متر رسیده بودم . همه افراد تیم خسته و بی روحیه بودند. مسیر تا قله طولانی و با شیب کم همراه بود. کمی بالاتر متوجه شدم زیر قله نیاز به طناب ثابت دارد. اکثر افراد در آنجا و برروی یال در حال عکس گرفتن بودند و بعد برمی گشتند.

باید بگویم که دو نفر کره ای و یک پرتغالی (جوگارسیا) که شب گذشته و در ساعت 10 به سمت قله حمله کرده بودند بعد از صعود قله در برگشت به ما رسیدند. من به آرمان با آنکه حالش خوب بود ولی به دلیل نداشتن طناب ثابت،پیشنهاد برگشت دادم . او گفت که حتی اگر یک نفر از ما هم صعود کند، تیم صعود کرده است. این عکس العمل او مرا بسیار  خوشحال کرد. با او در ارتفاع 8050 متر خداحافظی کردم و او با هشت کوهنورد دیگر به پایین بازگشت.

 از تیم 25 نفری ما دیگر هشت نفر بیشتر باقی نمانده بود. کمی جلوتر نیز 5 نفر دیگر از کوهنوردان ایتالیایی  و روسی بازگشتند.  من و کارلوس و بمپا (شرپا) در حال تلاش برای قله بودیم که یک ساعت مانده به قله، آنها نیز از صعود منصرف شدند و می گفتند که مسیر طناب ثابت ندارد  و ادامه راه دیگر صلاح نیست . ولی به نظر من آنها خیلی خسته بودند. بنابراین با آنها خداحافظی  کردم ولی آنها اصرار به برگشت من نیز داشتند.سپس تنها به سمت قله حرکت کردم . هوا کمی خراب شد. به کمک کلنگ یک طناب را که از سالهای گذشته در آنجا بود از صخره جدا کردم و به همراه خود بردم.

به صخره های زیر قله رسیدم. هوا بهتر شده بود و دیگر قله را می دیدم. خیلی خوشحال شدم و با نبشی برفی که پیدا کرده بودم و با کمک پیچ یخ حدود 30 متر ثابت گذاری کردم و خود را به قله رساندم .

خیلی خوشحال ولی در عین حال نگران از خرابی هوا و گم کردن مسیر، به سرعت با پرچم ها عکس و فیلم و از ماناسلو خداحافظی کردم  با هر چه در توان داشتم  از ثابت ها به پایین آمدم. وقتی که به ابتدای مسیر یخی رسیدم کار کمی دشوارتر شد و پیدا کردن طناب ثابت کمی زمان برد به هر حال با تلاش فراوان در ساعت 19:30 و قبل از تاریک شدن کامل هوا خود را به چادر رساندم . با دیدن بچه ها و خوشحالی از صعود ، شب را به صبح رساندیم. رادک نیز آن شب برای صعود به قله اقدام کرد و فردای آن روز نیز به تنهایی قله را صعود نمود . روز بعد به سمت کمپ 2 در حال برگشت بودیم که متوجه شدیم یک کوهنورد ایتالیایی به نام مارک حالش خوب نیست و دوستانش در حال پایین  آوردن  او هستند . به پیش آنها رفتیم و در انتقال او به کمپ 2 به آنها کمک کردیم . آنها نیز از ما دارو درخواست کردند. بعد از گرفتن آمپولها با بی سیم و اخذ اجازه از دکتر ماریا در بیس کمپ ، آنها را به مارک تزریق کردند. بعد از کمی استراحت، بهمراه آرمان و طاهر در کمک به تیم ایتالیایی برای مسیر دشوار کمپ 2 به 1 بسیار تلاش کردیم. همه مسیر مارک را بسکت کرده  از طنابهای ثابت پایین آوردیم. در ساعت 18:00 به کمپ 1 رسیدیم . همزمان با رسیدن ما شرپاها نیز رسیدند و مارک را به کمپ اصلی انتقال دادند. ما نیز به علت خستگی فراوان در کمپ اول ماندیم. ،آن شب متوجه شدیم که یک ایتالیایی دیگر نیز در کمپ 3 به علت خستگی فراوان و ارتفاع فوت کرده است  و روز بعد شرپاها او را به کمپ اصلی انتقال دادند. ما نیز  همان روز به کمپ اصلی بازگشتیم  . در کمپ اصلی به علت مرگ ایتالیایی سکوتی سرد حاکم بود. افراد حاضر در بیس کمپ به ما بابت صعود تبریک می گفتند . دکتر ماریا از دیدین ما بسیار خوشحال شد و بابت صعود ما تبریک گفته و از کمک ما به تیم ایتالیایی تشکر نمود. او معتقد بود که اگر ما به مارک کمک نکرده بودیم، او نیز حتماً جان خود را از دست می داد. فردای آن روز یک هلی کوپتر به کمپ اصلی آمد تا جسد کوهنورد ایتالیایی را به پایین انتقال دهد. ما همه برای عرض تسلیت و ابراز همدردی با یک جعبه خرما به چادر ایتالیایی ها رفتیم .

بعد از ظهر آن روز به همراه رادک به روستای سامگون بازگشته و با همه خاطرات ماناسلو خداحافظی کردیم .

در پایان بر خود واجب می‌دانم، از زحمات همه دوستان و همنوردان مشهدی، هیئت کوهنوردی و کانون کوهنوردان اوراز مهاباد و سردار امیرگل، ریاست محترم هیئت کوهنوردی استان گیلان تقدیر و تشکر نموده و این صعود را به هیمالیانورد ارزشمند خراسان و مربی ارجمند خود جناب آقای حسین امانی تقدیم می کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *