پنجشنبه 25 شهریور ماه در مقابل دفتر کانون کوهنوردان اوراز مهاباد تجمع نموده پس از بارکردن کوله ها در داخل مینیبوس (این بار کاک مراد) از جاده مهاباد- پسوه که از کناره شمالی دریاچه سد مهاباد میگذرد به طرف ایستگاه پرورش ماهی واقع در 35 کیلومتری و قبل از روستای کانی باغ و لکبن حرکت کردیم. تعداد 19 نفر بود و قرار شد چند نفر نیز شب در محل کمپ به ما بپیوندند. جاده آسفالت بسیار نامرغوبی است که حتی در بعضی از جاها مسیر خاکی بهتر است. ایستگاه پرورش ماهی هوشین دویست متر پایین تر از جاده اصلی با شیبی تند در ابتداری این دره قرار دارد که از کنار آن گذشته چند صد متر بالاتر انتهای جاده خاکی پیاده شده به طرف بالادست دره هوشین و در کنار نهر آب و از زیر سایه درختان بید، گردو، انگور وحشی و زالزاک و درختچههای بلند گل شیلان حرکت کردیم. در میانه دره به طرف جنوب (سمت راست) شیبی تند قرار دارد که راه مالرو قدیمی آن به شکل زیکزاک ما را به ابتدای دره بازارگه میرساند که آب این دره نیز به هوشین میریزد. چند صد متری بالاتر ساعت 18 به محل کمپ میرسیم. جایی کنار چشمهای گوارا و زیر درختان گردو. چادرها برپا شده آتش و چای و بساط شام فراهم میشود که 7 نفر از دوستان دیگر نیز به ما میپوندند. صحبتهای دوستان کنار آتش در هوایی بسیار مطبوع و نه چندان سرد با آسمانی صاف و مهتابی ادامه دارد. نور ماه به دلیل درختان دره کمپ ما را روشن نمیکند ولی نور آتش هیزمهای خشک و چراغهای پیشانی روشنیبخش است. همنورد عزیز خانم خدیجه خدیر با اینکه روزه بود ولی مثل مادری مهربان حواسش به همه است تا چیزی کم و کثر نداشته باشند و بارها برای دوستان چایی دم میکند. ساعت 23 از خستگی خوابم برد و از سرمای هوای صبح داخل کیسه خواب خزیده بودم. تعدای از اعضای کانون همان شب مراجعت کردند و تعدادی نیز تا صبح کنار ما ماندند. ساعت 6:30 بیدار باش سرپرست و سفره صبحانه تا 7:30 طول کشید و با احتساب 5 نفری که در کمپ ماندند 15 نفر تیم صعود را تشکیل داد. تیم 15 نفره با همراهی 3 کوله شامل آب و تنقلات ساعت 8 به طرف روستای تخریب شده بازارگه حرکت کرده و از آنجا از شیبی تند تا خطالراس را پیموده ساعت 10 ضمن استراحتی کوتاه به طرف دره گلو(محل تمرینات دیواره نوردی) سرازیر شدیم.عینک من در محل استراحت هنگام گرفتن عکس جا مانده و همنورد عزیزمان آقای جمال یوسفی زحمت بازگشت از همان مسیر را تقبل کرد و من و آقای فرهاد حسنخالی ماندیم تا بازگردد. بقیه از جاده مخصوص تراکتور و از کنار باغی در این ارتفاع به طرف گلو حرکت کردند. جمال بعد از 45 دقیقه بازگشت و عینک را پیدا نکرده بود. ما نیز از میان درهای سخت و عمیق با دست به سنگ شدن میانبر زده در کنار چشمه معروف(کانی رهش) به تیم پیوستیم. 3 نفر از اعضای کانون (رضا، آرش و کسری) از روز چهارشنبه جهت تمرینات سنگ نوردی در کنار سایر اعضای مدرسه هیمالیانوردی استان در گلوی لکبن حضور داشتند ولی زمانی که تیم ما به آنجا رسید گروه آنها در مسیری بالاتر از دره بر دیواره مشغوا کار بودند که متاسفانه ما موفق به دیدنشان نشدیم. ساعت 12:30 بود ولی ما مسافت بازگشت از روستای لکبن به محل کمپ را خوب محاسبه نکرده بودیم درصورتی که از جاده یا میانبر دامنه کوه حرکت میکردیم حد اقل 4 ساعت دیگر راه بود و بسیاری از دوستان گرسنه بودند پس تصمیم گرفتیم تا ایستگاه پرورش ماهی را با خورو وانت پاترولی که در باغی در همان نزدیکی پارک کرده بود طی کنیم. از ایستگاه تا کمپ یک ساعت و نیم طول کشید و تیم ساعت 14 به سایر دوستان در کمپ پیوست. بعد از ناهار و به درخواست آقای ابراهیم خاتمی و علیرغم میل من دو نفر از همنوردان(آقایان حسن سینا سرپرست کانون و آقای علی ابراهیم زاده) دوباره برای پیدا کردن عینک از مسیر رفت حرکت کرده و بعد از 2 ساعت بازگشتند آنها هم موفق نشدند. بخش بزرگی از زمان را در این برنامه عینک گم شده من به خود اختصاص داد که نشان از اهمیت دادن به تک تک اعضا و محبت واقعی همنوردان کانون است. همین مسایل باعث شده تا فضای همدلی و گذشت و حتی ایثار جمع صمیمی همنوردان کانون را چون یک خانواده گرم در کنار هم نگه دارد و این افتخاری بزرگ است که ما را به ادامه راهمان و عضویت در این کانون بیشتر ترغیب میکند. در این فاصله چادرها جمع شده بود و کولهةا آماده حرکت.
ساعت 17 در میان خوشحالی بسیار زیاد همنوردان، 3 نفر از دوستان جوان (رضا، آرش و کسری) که از روز چهارشنبه در منطقه بودند به ما پیوستند و حال و هوای کمپ با حضور آنان رنگ دیگری به خود گرفت. هنوز آخرین کتری های چای بر روی آتش برای آخرین نفرات چایی داشت. بازگشت تیم 23 نفره کانون به طرف ایستگاه هوشین در هوایی خنک و ساعت 18 آغاز شد و دوستان پس از استراحتی کوتاه و خرید ماهی قزلآلا سوار بر مینیبوس به طرف مهاباد حرکت کردیم. هوا تاریک شده بود و ساعت 20:30 بود که در نهایت سلامت اعضای شادمان کانون به مهاباد رسیدند.