قلم همنوردان

“خدرئاوی” – “سیما پیروت زاده”

چادر سیاه شب مه گونه جاده را پوشانده است، سکوت شب خستگی ناشی از بی خوابی همنوردان را بیشتر کرده است…این زنان و مردان بی خواب به جست و جوی چه آمده اند؟ در این سیاهی بی نور شب دنبال چه میگردند؟
ماشین های باشگاه اوراز جنگجویان زره پوشی اند که شمشیر های خود را به سرعت در دل سیاهی مینشانند، ماه که اکنون به طرز رمزآلودی هویداست شاهد نبرد اوراز صلح طلب علیه ظلمت شب است… عقربه های ساعت سفیران نامه بر صبح اند و با نزدیک شدن به ساعت پنج شب را کمرنگتر کرده و شعاع زرد رنگ خورشید در واپسین دشت های گندم زار  را به ارمغان می آورند…
بی شک همنوردان به جست و جوی بیداری اند ، بیداری خاطرات گرم بلوط های جنگل های کردستان… بیداری صدای طنین انداز آب شورشگر در میان مرز سنگ های بستر رودخانه ، بیداری خنده های جوانان هنگام آب بازی و یا رقص متحد کردی در میان شاخ و برگ های به هم تنیده ی جنگل …
بی شک آن زمان که برف سفیدی موهایمان را پوشاند و خاطرات زندگیمان را مرور کردیم شاید بوی بلوط ها و خنده های از سر ذوق آب بازی شیرینترین خاطراتمان باشند…
خاطرات پاییز ۹۸ و تابستان ۹۹ خدراوی
#سپیدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *